چهارمین سال متمادی، یادداشت تولد دختری که در رویا سیر میکند، اما پسرک رویا را به پیش چشمانش میکشاند.
پیش از هر چیز بگویم، آدم عاقل، هم، عاشق تو میشود من که دیوانهام، دیوااااانهی تو :ذی
پارسال از تو گفتم و کیک شکلاتی، از تو و پیراهن آبیت، از تو و فشفشه ها، از تو و کلاه های تولد، از تو و برف شادی، از تو و شمعهای خنگ و چاق، از تو پیراهن چهارخونهت و شلوار سرمهایت، از تو و دلبریات از تو و مهر و یه دنیا باور و حس خوب. از تو و اعتماد. از تو و تلاشت برای شادی من، برای من، من.
آخ که چه فال نیکی ست، تو تولد امسالم رو با برآورده کردن یکی از آرزوهام شروع کردی.چشمام رو بستم و تو رو آرزو کردم، زیر بارون، شب آرزوها، شبهای تولد. فقط تو. قشنگ تر و خوبتر از تو هست؟
کاری با دلم کردی که با چشمان باز، بسته و همیشه و هر جا فقط و فقط آرزوم تویی. آرزوم بودن کنار توست. باقی اضافه کاریست :دی
کنارمی، همنفسمی، همراه و همسرم بمون تا جون هست و دنیا دنیاست.پینوشت۱: امسال سه تا تولد داشتم، نقطه اشتراکشون تو بودی. دیدم تلاشت رو برای لبخندم. دیدم.
پینوشت ۲: من خسته بودم، تو جای من هم دویدی. من نشستم، تو به دوش کشیدی.
پینوشت ۳: من میفهمه! :دی