دلم براتون تنگ شده. یه جوری که حس میکنم دیگه ممکنه نبینمتون. آخه نمیدونم کی دوباره میتونم بغلتون کنم. کی دوباره بی دغدغه میتونم مطمئن باشم که جدا نمیشیم از هم. دلم برای همه چی تنگ شده. این روزا بیشتر از همیشه چشامو میبندم و میام تو خونه. از در میام تو تجسمتون میکنم و تصورتون میکنم و غرق شادی میشم و بچه میشم. چقد همه چی آرومه. چقد همه چی خوبه. چشامو وا میکنم هنوز داره برف میاد. صداتون رو میشنوم هر کی با لحن خودش. خودتون همینجایین پیش من تمام مدت. بیش از پیش دوستتون دارم و بیش از پیش مدیون محبت ها و گذشت ها و عشق و ایثارتونم. دلیل خیلی از کاراتون رو درک کردم، چیزایی که گذشته درک نمیشدن برام الان معنی گرفتن و دلیل محکمی شدن برای دوست داشتن بیشترتون.
ولی من تا ابد شرمندهتون هستم. شرمنده! برای اذیتهام. برای کلهشقیهام. برای آزارهام. اما من دوستتون دارم. تنها آرزوی من اینه که بیاین پیشم. دوباره باهم زندگی کنیم. شب رو صبح کنیم و صبح رو شب. بیاین. باشه؟ دلم روزمرگی میخواد با شما.
آدم هر کی رو بیشتر دوست داشته باشه بیشتر دوست داره باهاش روزمرگی کنه. چون چیزای خفن و باحال که همیشه خوب و باحالن. اگه روزمرگیهات با یکی خوب و باحال بود و خواستنی یعنی خودش خوبه. یعنی بودنتون خوبه. یعنی خیلی خوبیم ما.
اگه نبودم، بگو بهشون احساسم رو. نگرانیهام رو. بگو میخواست جبران کنه و هی نشد و هی بیشتر مدیون شد. بگو خیلی نگرانم.
با هر دو معنی.
شماها رو من چشم در راهم.