آویـــــــنا

آویـــــــنا

و این‌ها همه بهانه است ...
آویـــــــنا

آویـــــــنا

و این‌ها همه بهانه است ...

دوستت دارم ای آشنا

یه دوووونه ای، بدون هیچی هیچی میخوام بگم که دوست دارم ...


می می رم از تن ها یی


هنوز باغچه برامون گل نداده، کدوم پاییز زمستونو خبر کرد


سیمین غانم

نه تو دانی و نه من

اسرار ازل را نه تو دانی و نه من

وین حرف معما نه تو خوانی ونه من

هست از پس پرده گفتگوی من و تو

چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من







خیام

من و اینجا

اینجا رو دوست دارم یه جای امن و دنج و راحت برای بیان اندیشه ها و لحظه ها و حرف ها ....

جایی که هیچ پرده ای میان افکار من و نوشته هام نیس ...

جایی که من خود منم ...

مرسی از حوصلت ای قلم ...

مرسی از صبوریت ای دفتر کوچک روی میزکارم ...

که تنها هر دوتان مرا قبول دارید ...

باشید تا همیشه 

من عاشق نوشتنم ...

آه

روزهایی در زندگی هر انسانی هست، که برای مدتی کوتاه هم شده، کمی صبر میکند...به عقب نگاه می کند... با خودش گذشته را مرور می کند... اندیشه می کند ... درنگ می کند ... آه می کشد و باز پیش می رود ...