آویـــــــنا

آویـــــــنا

و این‌ها همه بهانه است ...
آویـــــــنا

آویـــــــنا

و این‌ها همه بهانه است ...

یه جایی خوندم ...

تو مرا می‌فهمی،
من تو را می‌خواهم.
و همین ساده‌ترین قصه‌ی یک انسان است.
تو مرا می‌خوانی،

من تو را ناب‌ترین شعر زمان می‌دانم.


و تو هم می‌دانی تا ابد در دل من خواهی ماند ... .

یه روز خوب! بیا...

این مدت انقد استرس داشتم و فشار عصبی بهم وارد شده که دارم آثار تک‌تک‌ش رو تو وجودم می‌بینم.

یکمی دنیام و آدماش قاطی پاطی شدن! یکمی نمی‌دونم کجای زندگی‌ام! یکمی موندم ... 

یکمی زندگی‌م انگار از دستم در رفته ... 

اما

باید گذاشت و گذشت از خیلی‌هاش.

پس

بگذار و بگذر.

تفاوت‌ها

یه مدتی سرم شلوغ بود و نتونستم زیاد بیام اینجا! اما خب اومدم و نوشتم هر وقتی که لازم بود که بگم و بنویسم و خالی شم.

چند وقت پیش تولد دو سالگی این وبلاگم بود، وبلاگی که دوسش دارم. تک تک نوشته‌هاش رو، تک تک حس‌هاش، تک تک بهونه‌هاش، حتا تک تک جاهای خالیش رو ...

هنوز هم وقتی می‌خونم بعضیاشو، تو دلم یه حالی میشه برای همین‌ـه که روی خیلیاش نوشتم مسیر یکطرفه! یعنی بنویس و برو! نخون! برنگرد! بذار بگذره ....

نوشتن خوبه! جدای اینکه باعث می‌شه ذهنم از درگیری‌های گذرا خالی شه، بهم کمک می‌کنه به افکارم سر و سامون بدم و ذهنم رو مرتب کنم، یه سری چیزا هم نوشتم که اگه حوصله کنم و بشه باید یه دستی به سر و روش بکشم(حتمن!) و اگه بشه بذارمشون اینجا(شاید!)

این تولد وبلاگم یه فرق دیگه‌ای هم داشت اینکه شاید می‌دونستم که یه نفر هست که می‌خونتشون. (یعنی هنوز هم می‌خونه؟! :دی) یه نفر که شاید تو موقعیت مناسبی نسبت به من و احساسم باشه و یجورایی بشه گفت که تا حدودی منو میشناسه. حس جالبیه که بدونی یکی(نه هر کسی البته!) می‌خونتت! آخه تا مدت‌ها این حس رو تجربه نکرده بودم.

راستی یجورایی به خاطر این آدم یه تگ اضافه کردم به اسم‌ «ساده بگم» و سعی کردم ساده بگم. 

تجربه‌ی تازه‌ای بود و خوب و فکر کنم موندگار.


دیگه می تونم بگم وبلاگم همه‌جوره‌س، همه مدلی توش پیدا می‌شه...

همه مدل برای حس‌های مختلف‌م.


یعنی نفر دومی که پای ثابت این وبلاگ می‌شه کی‌ـه؟! ت




وقتشه ...

تجربه کن، اشتباه کن، به خودت فرصت تجربه کردن بده! به خودت فرصت بده که همه چیز رو مزه کنی، که بچشی، که حس کنی، که خطر کنی، که دلت به تپش بیوفته، که بترسی، که نگران شی، که آروم شی، که بمونی کارت درست بوده یا غلط! بمونی پشیمون باشی یا نه! که بخندی و تو دلت غوغا باشه، که درگیر شی، که رها شی، که بگی میدونم غلطه میدونم اینجوری نیست اما دلم می‌خواد اونجوری که دوست دارم ببینم، که بگی آره همین‌ـه! که بگی چقد خوب بودا! که بگی ارزشش رو داشت ولی! که بگی مهم نیست آخرش چی شده یا چی میشه مهم اینه که من از خودم راضی باشم و یه دنیا حس و تجربه که بهت اضافه می‌شه و تو گنگی و شاید درک درستی نداری اما یه حس خوبی شاید اون ته دلت پیدا شه که بگه خوبه! باید تجربه کنی و بزرگ شی.... که همین چیزای خوب و بد (در ظاهر بد و در آخر خوب در واقع! که شاعر می فرماید: شاید که چو وا بینی و خیر تو در این باشد!) چه کوچیک و چه بزرگ مجموعه‌ی تو رو می‌سازه.


پ.ن.۰ : گیج‌ام

پ.ن.۱ : خوبه

پ.ن.۲ : اندازه بود

پ.ن.۳ : ادای آدمای کامل و بی‌نقصی که عاری از اشتباهن رو در نیار! اشتباه کن و جرات کن و بپذیرشون و لذت ببر! لذت ببر تا خودت رو بشناسی و خودت رو زندگی کنی .... اشتباهاتت هم جزیی از تو هستن که اگه نپذیری یه موجودی میشی با یه قمست تعریف نشده ... 

پ.ن.۴ : بعضیا اشتباه خودشون رو میندازن گردن دیگری! همه چیز رو طوری تعریف می‌کنن و تقسیم می‌کنن که حق همیشه سهم اوناس و اشتباه از آن تو.

پ.ن.۵ : هیچ و دیگر هیچ!

فقط یه گاز کوچولو

وقتی شیرینی می‌خوانت،
وقتی تلخ شدی میندازنت دور.


پ.ن. : بادوم ...