آویـــــــنا

آویـــــــنا

و این‌ها همه بهانه است ...
آویـــــــنا

آویـــــــنا

و این‌ها همه بهانه است ...

قاصدک

آسمون سیاهه. ولی پر از نوره. نورای سفید ثابت و نورای قرمز متحرک.

نور قرمزایی که حرکت میکنن رو دوست دارم. دارن میرن. منم یه روز سوار اینا میشم و میرم برای همیشه.

آخه هیچی ارزش  این همه دوری رو نداره.

وقتایی که نفسم سخت میاد، میترسم نبینمتون دیگه....تنها ترسناکی مرگ اینه. وگرنه این همه تقلا نداره نبودن. اینکه نبینمتون آزارم میده. شاید هر لحظه.

بدونید تا ابد و همیشه دوستتون دارم. عاشقتونم و همیشه به یادتون بودم. حتا تو اوج دردم.

اصلا رو سنگ قبرم بنویسید.

قاصدک من، بهشون بگو. خب؟


هذیون

گفتن هیچی نمی‌شه، ولی شد. 

گفتن نه بابا مربوط نیست ، ولی بود؟ 

تنهایی و سردی هم داشت. چرا غوغا میشه تو سر آدم؟ چرا یهو همه چی عوض میشه؟ من نمی‌خوام. من قبلو میخوام. 

این پنجره خیلی خوشگله ولی پس چرا دلمو نمی‌بره دیگه. 

دوری خوبه؟ 

چرا آخه ؟ 

تو حرف میزدی و دل من تیکه تیکه میشد می‌ریخت. 

حتا همین الان از مرورش قلبم یکی در میون میزنه. 

کاش نمیومدم. کاش نمیومدم. 

الان باید چیکار کنم که همه چی خوب بشه؟ اصلا میشه؟ 

یکی بیاد سرمو درست کنه. 

که توش غوغا نباشه. 

میخوام برگردم. میخوام برم. میترسم. خیلی. 

من دلم زندگی میخواد. نه درد. 

من میخوام زندگی کنم. 

من دلم یه زندگی عادی میخواد. بدون درد. 

کاش یکی بگه چیکار کنم. 

کاش ته این راه پیدا بود. 

کاش خوب بشه سرم. کاش قبل دوباره بیاد.