آویـــــــنا

آویـــــــنا

و این‌ها همه بهانه است ...
آویـــــــنا

آویـــــــنا

و این‌ها همه بهانه است ...

خاکستر جنون

بعضی شعرا، بعضی خاطره‌ها، بعضی یادها و بعضی حرفا، بعضی از همون چیزای کوچیکی که یادت نمی‌مونه حتا، بعضی از اون یهویی‌ها، حتا یه لبخند، حتا یه بغض مشترک، یه نگاه جوون دار، یه بغل از روی عشق، یه جمله از روی نگرانی، یه خنده از ته دل، یه بودن از جنس دوست داشتن، یه خواستن از طعم لطیف بارون، یه اخم، یه باور بی‌ادعا... یه ... یه .... یه خاطره...خاطره....

بعضیاشون سنگین‌ان، قلبتو به درد میارن... و تو پشت لبخندت محو می‌شی چنانچه بودنت سایه می‌شه، گم می‌شی به همین آسونی تا از نگاهت برق آشنای این حس رو نخونند... تا خودت رو گول بزنی، بلکه میون خاکستر خاطرات نیمه‌جون و نیم‌سوخته‌ت آروم بگیری...اما...دوباره از نو آتیش می‌گیری... دوباره از نو به احترام عشق می‌ایستی...و نگاه می‌کنی! تمام دنیا باران می‌شود و تو عابر بی‌چتر در میان نگاه‌های سرد تکراری راه را برای خاطره هموار می‌کنی...

عاشقی کار من است

دین من است

من به تو مومن‌ام حتا اگر سهم من از بودنت، فقط همین شبیخون خاطراتت باشد ... .


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد