آویـــــــنا

آویـــــــنا

و این‌ها همه بهانه است ...
آویـــــــنا

آویـــــــنا

و این‌ها همه بهانه است ...

پـــاگــُنده ....

چپ چپ چپ یکم دیگه آهان حالا همین جور مستقیم برو،برو برو ....

خوب خوبه! یکمی دیگه برو ... الان خوبه تکون نخور حالا یکم مایل شو سمت راست یه چند قدمی بیا... یُخده دیگه بیا نترس ...

خوبه!خوبه!یکم دیگه ....آهان!باریک الان خوب جایی وایسادی. دیگه رو اعصاب من نیستی

خوب الان همه چی آرومــــــــــــــــــه، تکون نخور دیگه ...


پی نوشت: اعصاب من پهن ِ زمینه ؟ یا اینکه تو پاهات زیادی درازه ؟؟؟

حال و روز این روزای من

وقتی چاره ای نداری جز گمانه زدن

وقتی کاری نمی تونی بکنی و فقط باید چشم به راه بشینی ببینی چی میشه

و منتظر که کدوم از اون حدسات درست تره و شایدم یه سری فکرای جدید بیان تو کلت

وقتی از دل شوره داری می میری و وقتی ترس خفت می کنه

وقتی نمی دونی چی کار باید بکنی و بهترین کاری که میشه کرد چیه!

وقتی نمی تونی به کسی بگی چه مرگته!

میشی مثل من!

وجودت پر میشه از ترس و حدس و گمان!

فقط نمیدونم چرا این طور موقع ها کلم پر می شه از حدس هایی که من توش عاقبت خوشی در انتظارم نیست!یعنی همش ضد خودمه!

دلم پر از غصه اس،من می میرم شک نکن!

من و من و من و من


دل‌تنگ‌م.

دیووونه

میشه یکی بهش بگه که من دیووووووونشم، میخوامش زیاااااااد ...

حالا تو که داری میگی،اینم بگو که دلم خیلی براش تنگ شده

 

خدا عمرشون بده

بعضی ها وجودشون آرامشه اصلا وقتی میبینیشون انگار دستتُ میگیرن و میبرنت تو یه دنیای دیگه

وجودشون نعمته دیدنشون توی یه روز حداقل یه بار لازمه کمه کمش اینه که برای لحظه ای هم شده غم و غصه هات یادت میره

نمیدونم اسمش معصومیت ِ یا محبت ِ یا هر چیز دیگه که من ُ جذب میکنه یه چیزی تو چشماشون ِ و هزار تا چیز خیلی خوب تو دلشون

دوستون دارم

میشه همیشه باشین