آویـــــــنا

آویـــــــنا

و این‌ها همه بهانه است ...
آویـــــــنا

آویـــــــنا

و این‌ها همه بهانه است ...

میبینمت

چرا انقد شدید و مطمئن میگیم "میبینمت"

از کجا معلوم؟ 

ترس

ترسیده‌ام مثل بینایی که در تاریکی شب در جنگلی ناشناخته شک به بینایی خویش دارد و به دنبال راهی‌ست که نمیداند هست؟ و اگر هست در مسیر درستی از آن قدم برمیدارد یا نه!
ترسیده‌ام مانند کسی که آرزوهایش مانده تا نوبتشان شوند و میترسد که نیاید زمانشان هرگز.

الان که این جمله را  نوشتم رفتم به قدیم. به خاطرات. به خوشگلی‌ها. آره اشتباه کردم. من آرزویم را زندگی کرده‌ام. اما، نه یک دل سیر! تا تو هستی دلم حتا به بودن خودم هم محکم میشود.

ترسیده‌ام مثل کسی که فرسنگ‌ها از خانه دور است.

ترسیده‌ام مثل غریبی که امیدی به آشنایی ندارد.

ترسیده‌ام که بماند این سیاهی‌ها. این لرزها... ترسیده‌ام که مرا با خود ببرند.

من عاشق توام زندگی. و هر چیز در دلم گفتم جز ستایش تو از آن دست غرهایی بود که یعنی بیشتر میخواهمت نه کمتر.

من،
ترسیده‌ام. چو بچه لاک پشتی که در میان مسیر منتهی به آب خود، سایه‌ی پرنده‌ای را بر سرش حس میکند و میترسد، از اینکه پایش هرگز به آب نرسد.

منتظر دستی‌ام که مرا برگیرد و به آب اندازد.

تو در دریا منتظر من هستی. میدانم و میدانم و میدانم. تو چشم بر راهی. کمی صبر کن دستی از راه خواهد رسید تا من دیگر نترسم.

اقیانوس را خواهم دید.

اقیانوس را با هم خواهیم دید.

دوباره

بعضی وقتا ترسناک میشه زندگی. یه چیزایی یه بار اتفاق می‌افته. مثل همین لحظه همین ساعت. مثل خیلی از اتفاق‌های زندگی که سرسری و گذرا ازشون رد شدیم و به چی خواستیم برسیم؟ نمیدونم. انگار فقط با شتاب میخواستیم که رد بشیم. کاش بیشتر مکث میکردیم و درنگ. خیلی ترسناکه دیگه نمیتونی تجربه‌ش کنی. بعد فکر کن اگه باخته باشی اون تصمیم رو، دیگه زندگیت رو باختی و تموم. کاش میشد دوباره زندگی کرد. اما با همین تجربه. یا لاقل ته خط میگفتن شما رفوزه‌ها میتونید سه تا تجربه‌تون رو از اول راه دوباره با خودتون داشته باشین. اگه اینجوری بود چیا رو برمیداشتیم؟ فقط سه تا پند یا نصیحت یا تجربه که میخوای سری بعد زندگیت رو حروم دونستنش نکنی و جلو باشی بلکه این سری بردی. اما من میخوام که دوباره این اتفاق بیوفته. کدوم اتفاق؟ همین که تو ذهنمه. باز بسازیمش خفن‌تر و باحال تر. کاش بشه. درسته همون نمیشه. ولی اومدیم و بهتر شد! من دلم میخواد یه چیزایی که میگن یه باره رو دوباره کنم. بله من میتونم :))

نگران

دلم براتون تنگ شده. یه جوری که حس می‌کنم دیگه ممکنه نبینمتون. آخه نمی‌دونم کی دوباره می‌تونم بغلتون کنم. کی دوباره بی دغدغه می‌تونم مطمئن باشم که جدا نمی‌شیم از هم. دلم برای همه چی تنگ شده. این روزا بیشتر از همیشه چشامو می‌بندم و میام تو خونه. از در میام تو تجسمتون می‌کنم و تصورتون می‌کنم و غرق شادی می‌شم و بچه می‌شم. چقد همه چی آرومه. چقد همه چی خوبه. چشامو وا می‌کنم هنوز داره برف میاد. صداتون رو میشنوم هر کی با لحن خودش. خودتون همینجایین پیش من تمام مدت. بیش از پیش دوستتون دارم و بیش از پیش مدیون محبت ها و گذشت ها و عشق و ایثارتونم. دلیل خیلی از کاراتون رو درک کردم، چیزایی که گذشته درک نمیشدن برام الان معنی گرفتن و دلیل محکمی شدن برای دوست داشتن بیشترتون.

ولی من تا ابد شرمنده‌تون هستم. شرمنده! برای اذیت‌هام. برای کله‌شقی‌هام. برای آزارهام. اما من دوستتون دارم. تنها آرزوی من اینه که بیاین پیشم. دوباره باهم زندگی کنیم. شب رو صبح کنیم و صبح رو شب. بیاین. باشه؟ دلم روزمرگی میخواد با شما.
آدم هر کی رو بیشتر دوست داشته باشه بیشتر دوست داره باهاش روزمرگی کنه. چون چیزای خفن و باحال که همیشه خوب و باحالن. اگه روزمرگی‌هات با یکی خوب و باحال بود و خواستنی یعنی خودش خوبه. یعنی بودنتون خوبه. یعنی خیلی خوبیم ما.

اگه نبودم، بگو بهشون احساسم رو. نگرانی‌هام رو. بگو میخواست جبران کنه و هی نشد و هی بیشتر مدیون شد. بگو خیلی نگرانم.
با هر دو معنی.

شماها رو من چشم در راهم.

محکم باشیم

محکم نگاهت می‌کنم
محکم خیره می‌شم بهت
محکم دستتو می‌گیرم
محکم می‌بوسمت
محکم می‌گم دوستت دارم
محکم می‌گم بدون تو نمی‌شه
محکم می‌گم دلم ضعف میره برات
محکم خودمو برات لوس می‌کنم
محکم بوت می‌کنم
محکم تو دلم نشستی
محکم ثانیه‌ها رو بهت گره می‌زنم
محکم آرزوت کردم و می‌کنم
محکم نگاهمون می‌کنم و حظ میکنم از این همه هارمونی.
محکم می‌مونیم برای هم تا آخرش.
یه مای محکم.

محکمم.محکم‌تر از همیشه. محکم  یعنی عاشقانه. میگی نه؟ یه بار از اول جای محکم بذار عاشقانه و بخون.