آویـــــــنا

آویـــــــنا

و این‌ها همه بهانه است ...
آویـــــــنا

آویـــــــنا

و این‌ها همه بهانه است ...

به مناسبت یک سالگی پیش‌رو

یک سال است که تحقق یافته‌ایم،

شانه به شانه هم

چشم در چشم هم

پا به پای هم

دست در دست هم

سایه به سایه هم

نفس به نفس هم

از رویا و آرزوبودن  به واقعی بودن سرازیر شده‌ایم.

برای اولین بار است که شیرین‌تر از رویاییم،

و خواستنی‌تر از هر آرزویی.

چنان در تمام لحظاتم تنیده‌ای که انگار از اول بوده‌ای،

جانان من،باش. همینقدر زیبا، شکیبا، با صلابت و تکیه گاه من،

همینقدر پر از بودن باش.

همینقدر پر از خواستن و بودن و شدن.

هم نفسم باش، همه کسم باش.

به عبارتی: «تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی» *

آره میدونم، همون که خودت همیشه میخونی:

همه کسم تو، هر هوسم تو، هم نفسم تو...

آخ که چقد قد کشیدن کنار هم قشنگه.

آخ که چقد قشنگیم.
آخ که چقد شیداتم.

دوست ده ساله‌ی من، همسر یک ساله‌ی من، یاور بیش از این حرف‌ها.

استاد دوست‌داشتن‌های یواشکی و پاییزی و دلربا،

پیدای پنهانم،

همنشین روزها و شب‌هام،

هم آغوشم،

مرد من،

آخه چقدر خوبیم ما.

بزرگ‌ترین آرزوی هم بودیم. من آرزوی شمع تولدی تو  و تو آرزوی بارونی من.

تصور این زندگی بدون تو محاله. تو خودشی خود خود زندگی.

تصور من بی تو محاله،

تو فرهادِ مجنون، به من َ لیلا ، شیرین بودن رو دیکته کردی.

من که قشنگیامون رو یادم نمیره، من که یادم نمیره.

ولی انقد خسیسم که نمی تونم اینجا بنویسم،

تو دل من و تو نوشته‌شده و حک شده، همون خوبه، همونجا جاشه!

جانا، ماچ. چی بگم که خودت می‌دونی دیگه.

خیلی مخلصیم!

*سعدی


فقط با تو عشقم

گرمی ملایم هوا
صدای سینه‌سرخ
پرده‌ی در حال بادخوردن
خونه زیبا و رنگی و جذاب
عطرخوش غذای همسرپز
دل خوش
فکر آروم
روزگار شیرین
آرزو‌های حقیقت‌یافته
آرزوهای در صف واقعی شدن




خط رو خط افتاده، الو؟!

گفت و گوهای من و ما به جایی نرسید
برقص برقص به زیر بارون
دل به دلت می‌دهم هر چه تو خواهی شود
تو باشی من خوشم دلیل آرامشم
تو بمان و با نگاهت با دلم تا ابد حرف بزن
من از نبود تو پُر و به این کلافگی دچار
خراب و مست و بی رمق،  وبال کوچه ها شدم
هی در تو شدم غرق تو انگار نه انگار
من وحشی چشمان غزالی تو گشتم
دوستم داری میدانم باز، دوست دارم که بپرسم گاهی
دوست دارم که بدانم امروز، مثل دیروز مرا میخواهی
با تو باشم غم چیه! با تو مرگم آسونه
آخه دیوونه می‌شم وقتی می‌گی دیووونه
به بالینم سرشب آمدی وقت سحر رفتی
تو با باد شمالی نسبتی داری که همچون او رسیدی بی صدا از راه دور و بی خبر رفتی
وقتی پیشم هستی غصه ازم دوره
پازل تنهایی با دست تو جوره
توی یک دیوار سنگی دو تا پنجره اسیرن
عاشقتم من یه جور خاص اونجوری که تو دلت می‌خواست
درد و بلات و غصه‌هات به جونم نذار بیش از چشم به راه بمونم
بگو بگو که چرا دیر می‌آیی
نفس نفس زده‌ام ناله ها ز فرقت تو
والله که من عاشق چشمان تو هستم
والله که تو با خبر از این دل زاری
حقا که تو خورشید زمینی و زمانی
باید که زنجیر کنم به تو بند دلم را جانی و جهانی و چنینی و چنانی
بیا تا دل نمرده باز ، بازم یادم بده پرواز
بیا یادم بده پروازو با دستات!  دلم با رفتنت دنیاشو از دست داد
یا رب به سمت من یارم روا کن
وای از شبی که بی یادت سحر شود، هرگز چنین نباشد
نه نه نه عمرمی،  تو که باشی نیست غمی
انأ اَترکَ الخیالک حبیبی لا لا لا
موندنی‌ترین مسافر تا ابد خدانگهدار
تو دلربایی بهترین، تو مهربونی اولین
با خبر از تو نباشم خدا می‌میرم
یار مرا، غار مرا، عشق جگر خوار مرا
یار تویی، غار تویی، خواجه نگهدار مرا
چه کسی خواهد دید مردنم را بی تو
تو ماه‌ای و من ماهی این برکه کاشی
اندوه برزگی‌ست زمانی‌که نباشی
تو تک سوار عاشق من پری قصه‌ها شم
تو بیا ای یار دیرین،  تو بیا ای شور شیرین
تمام کهکشان نشانه از تو دارد
زمان بدون تو سر گذر ندار
جهان به اعتبار خنده تو زیباست
بهشت من همین دقیقه‌ها همین جاست.

سرخی من از تو

سرخی گل سرخ به باور من و توست!

وگرنه همه خوب میدانند که زرد بودن نه باور میخواهد نه چیزی.

همین که جوری نگاهش کنی که انگار سرخ نیست، باورش زرد میشود. می‌شکند. تمام میشود.

باور کن سرخی گونه هایت را!

من هنوز امید دارم.

دلم عجیب روشن است.


من، تو، تولدت مبارک

چهارمین سال متمادی، یادداشت تولد دختری که در رویا سیر می‌کند، اما پسرک رویا را به پیش چشمانش میکشاند.

پیش از هر چیز بگویم، آدم عاقل، هم، عاشق تو میشود من که دیوانه‌ام، دیوااااانه‌ی تو :ذی

پارسال از تو گفتم و کیک شکلاتی، از تو و پیراهن آبیت، از تو و فشفشه ها، از تو و کلاه های تولد، از تو و برف شادی، از تو و شمع‌های خنگ و چاق، از تو پیراهن چهارخونه‌ت و شلوار سرمه‌ایت، از تو و دلبریات از تو و مهر و یه دنیا باور و حس خوب. از تو و اعتماد. از تو و تلاشت برای شادی من، برای من، من.

آخ که چه فال نیکی ست، تو تولد امسالم رو با برآورده کردن یکی از آرزوهام شروع کردی.
 تو به زندگیم جریان دادی. خیلی وقت بود برآورده شدن آرزو رو اینجوری حس نکرده بودم. اینجوری ندیده بودم.
حس بچه ای رو دارم که بالای سرش یه جوراب بزرگ آویزون کرده و صبح پاشده دیده بابانوئل حسابی هواش رو داشته.
بابانوئل خوبی ها، قشنگ ترین و خواستی ترین آرزوهام، تا ابد دوستت خواهم داشت و این دل فقط و فقط به عشق تو میتپه و بس.

چشمام رو بستم و تو رو آرزو کردم، زیر بارون، شب آرزوها، شب‌های تولد. فقط تو. قشنگ تر و خوب‌تر از تو هست؟

کاری با دلم کردی که با چشمان باز، بسته و همیشه و هر جا فقط و فقط  آرزوم تویی. آرزوم بودن کنار توست. باقی اضافه کاریست :دی

کنارمی، هم‌نفسمی، همراه و همسرم بمون تا جون هست و دنیا دنیاست.
شاید من اونی نشم که قراره یا میخوام بشم اما تو همونی که باید باشی. قولت یادت نره!

به خیلی از برنامه هایی که حتا اینجا به خودم قول دادم نرسیدم اما از پارسال تو راهشم و کاش تا سال دیگه یه قدریش رو واقعی داشته باشه.
تلاش میکنم، تا تو هستی
تو بمون همیشه، همیشه و همیشه عاشق و امن و اینقدر سبزززز

پی‌نوشت۱: امسال سه تا تولد داشتم، نقطه اشتراکشون تو بودی. دیدم تلاشت رو برای لبخندم. دیدم.

پی‌نوشت ۲: من خسته بودم، تو جای من هم دویدی. من نشستم، تو به دوش کشیدی.

پی‌نوشت ۳: من میفهمه!  :دی