گاهی می شود که دلم پر میکشد سمت آرزو
همان جایی که مرزش را با جنون کشیده اند
دلم همان تبلور قطعی نور را میخواهد کنج آینه ی زندگی
دلم شکست پر پیچ و خم چانه هایت را کم دارد از پس خنده های بلند
دلم بازی رنگ ها را میخواهد
دلم سبد سبد شادی بی دلیل میخواهد
دلم دریا دریا ساحل آرامش در چشمان امن تو میخواهد
دلم اطمینان میخواهد
که بدانی
بی تو هیچ است این دنیا
بی تو تماما پر است از نبودن های تلخ
میخواهم بدانی سایه ات هم کافی است
برای من
تا لحظه ای در پناهش آرام گیرم
دلم نه خورشید میخواهد و نه مهتاب
دلم تک ستاره ی کوچکی میطلبد که فقط انتخاب خودم باشد
پر نور نباشد تا همه انتخابش کنند
دلم دشت دشت شقایق میخواهد
دلم آواز گنجشک های درخت سرو حیاط پشتی را کم دارد
دلم جاهای خالی دارد که باید پر شود
دلش میخواهد با دستان پر مهر تو دانه دانه عشق بکارد در حفره ها
دلش میخواهد با تو تمرین صبر کند
دلش میخواهد با تو عاشقی را بلد شود
هوای دلم را داشته باش
از این دنیای آدم ها من مانده ام و همین یه دونه دل لب پر شده
مراقب باش
الان داشتم نوشته های گذشتمو میخوندم، چقدر برام جالب بود!
هم حس نوشته هام، واژه ها، ترتیب کلام،.... قلمم چقدر برایم ناآشنا بود، باورم نمیشد که این ها همه دست نوشته های روزهای رنگین خودمه!
خودم از نو شیفته بعضیشون شدم!
یعنی همشونو خودم نوشتم ...
چقدر نو بودن ...
هر خطی رو که میخوندم نمیدونستم تو خط بعدی چی انتظارمو میکشه ...
زیبا بود ...
باد آهسته تر!!! کلایم را داری با خود میبری... این تنها یادگاری اوست ...
خاطرات چه آهسته تمام می شوند در پس لحظه های ناباورریِ حقایقی که این سرنوشت اسرار در بازی آن دارد، و لحظه ها چه ساده از تو برایم حرفا دارند ... هیسسسس اینجا دلی سکوت کرده شاید اینجا لحظه ای خاطره ای دارد ....
اگر چنین است من گوش هایم پر است،زمانه آی خوب گوش کن اگر سلامی هست به گوش باد برسان ...