آویـــــــنا

آویـــــــنا

و این‌ها همه بهانه است ...
آویـــــــنا

آویـــــــنا

و این‌ها همه بهانه است ...

عیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدت مبارک :)

بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک
شاخه‌های شسته، باران خورده، پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگهای سبز بید
عطر نرگس، رقص باد
نغمه شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک می رسد اینک بهار

خوش به حال روزگار
خوش به حال چشمه ‌ها و دشتها
خوش به حال دانه‌ها و سبزه‌ها
خوش به حال غنچه‌های نیمه‌باز
خوش به حال دختر میخک که می خندد به ناز
خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال آفتاب
ای دل من گرچه در این روزگار
جامه رنگین نمی‌ پوشی به کام
باده رنگین نمی ‌بینی به جام
نقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از آن می که می ‌باید تهی است
ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم نسازد آفتاب
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش می‌شود هفتاد رنگ

فریدون مشیری

دلش میخواهد

گاهی می شود که دلم پر میکشد سمت آرزو

همان جایی که مرزش را با جنون کشیده اند

دلم همان تبلور قطعی نور را میخواهد کنج آینه ی زندگی

دلم شکست پر پیچ و خم چانه هایت را کم دارد از پس خنده های بلند

دلم بازی رنگ ها را میخواهد

دلم سبد سبد شادی بی دلیل میخواهد

دلم دریا دریا ساحل آرامش در چشمان امن تو میخواهد

دلم اطمینان میخواهد

که بدانی

بی تو هیچ است این دنیا

بی تو تماما پر است از نبودن های تلخ

میخواهم بدانی سایه ات هم کافی است 

برای من 

تا لحظه ای در پناهش آرام گیرم

دلم نه خورشید میخواهد و نه مهتاب

دلم تک ستاره ی کوچکی میطلبد که فقط انتخاب خودم باشد

پر نور نباشد تا همه انتخابش کنند

دلم دشت دشت شقایق میخواهد

دلم آواز گنجشک های درخت سرو حیاط پشتی را کم دارد

دلم جاهای خالی دارد که باید پر شود 

دلش میخواهد با دستان پر مهر تو دانه دانه عشق بکارد در حفره ها

دلش میخواهد با تو تمرین صبر کند

دلش میخواهد با تو عاشقی را بلد شود

هوای دلم را داشته باش

از این دنیای آدم ها من مانده ام و همین یه دونه دل لب پر شده

مراقب باش

نوشتن خوب است

الان داشتم نوشته های گذشتمو میخوندم، چقدر برام جالب بود!

هم حس نوشته هام، واژه ها، ترتیب کلام،.... قلمم چقدر برایم ناآشنا بود، باورم نمیشد که این ها همه دست نوشته های روزهای رنگین خودمه! 

خودم از نو شیفته بعضیشون شدم!

یعنی همشونو خودم نوشتم ...

چقدر نو بودن ...

هر خطی رو که میخوندم نمیدونستم تو خط بعدی چی انتظارمو میکشه ...

زیبا بود ...

باد

باد آهسته تر!!! کلایم را داری با خود میبری... این تنها یادگاری اوست ...

دل ِ مسکوت

خاطرات چه آهسته تمام می شوند در پس لحظه های ناباورریِ حقایقی که این سرنوشت اسرار در بازی آن دارد، و لحظه ها چه ساده از تو برایم حرفا دارند ... هیسسسس اینجا دلی سکوت کرده شاید اینجا لحظه ای خاطره ای دارد .... 

اگر چنین است من گوش هایم پر است،زمانه آی خوب گوش کن اگر  سلامی هست به گوش باد برسان  ...