نیستید و شما هوای منید
در نظر خامش و شما، جان منید
زین راه دور که چاره افتاد مرا
شما دلیل بی چون و چرای منید
مینشینم با طلوع و از ستاره گویمش
تا باز شود شب و شما کهکشان منید
میرویم از غم و دلم شرحه از فراق
جانا چه گویم که شما تار و پود منید
پایان شکر شود از وصل و میدانم
شما سرآغاز بهشت و عمر جاودانه منید
ایستاده ام به انتظار روی مه شما
شما نوید بهار و ندای حیات منید
جان و جهان من کمی حوصله کم کنید
تا برقرار است این جهان، در هر قرار منید
خیال اسوده نشود مگر به بودنتان
حوصله میکنم. چرا؟ چون چارهی منید.