آویـــــــنا

آویـــــــنا

و این‌ها همه بهانه است ...
آویـــــــنا

آویـــــــنا

و این‌ها همه بهانه است ...

تو، دنیای منی

با تو عجیب بوی خوشبختی می‌آید، 
با تو عجیب خوشبختم،
ساده می‌خندم،
دنیایم قد با تو بودن‌هاست، 
لبخندت،
نگاهت،
صدایت،
برق چشمانت...
از دست‌ها و آغوشت هم بگویم؟
مرهم است، مرهم.
با تو، 
عجیب بی‌خبرم از دنیا و فرداش،
عجیب بی‌غصه است دلم حتا در لحظه‌های بارانی‌ش،
با تو عشق جان تازه می‌گیرد،
با تو عشق عاشقی را بلد می‌شود،
تمام هستی‌ام پیشکش روشنی چشمانت،
بخند،
بخند تا دنیا جای بهتری برای نفس کشیدن باشد،
گرم‌تر بخند،
گرم‌تر بتاب...

بدان تا ابد، اینجا دلی، بند ِ دل توست، بند ِ نگاهت، بند ِ مهربانیت هستی من...

خوشبختی شاید همین باشد…


خوشبختی همین است

بوسیدن یک پدر خسته‌ی از کار برگشته

ذوق کردن به خنده‌ی مادر

کل‌کل‌ها و لوس‌بازی‌های خواهرانه

و

دیدن دنیا در چشم‌هایش...

خلاصه شدن در تابستانِ دست‌هایش

بوییدن عطرِ نفس‌هایش

صدا زدن‌های همین‌طوریِ اسمش


من چه‌قدر ساده خوشبختم :)
من آن‌قدر خوشبختم که می‌خواهم روزها در این جمله‌ها حبس شوند

من پـُر ام از حس زندگی، از عشق، از خواستن...


آفرینندگار زمین و آسمان و داروینیسم شکــــــر...