آویـــــــنا

آویـــــــنا

و این‌ها همه بهانه است ...
آویـــــــنا

آویـــــــنا

و این‌ها همه بهانه است ...

باران ِ تو

روزها سخت است و من،

تمام این ثانیه ها را به آغوشت بدهکارم.

فقط شاید کمی مانده تا غرق نور شوی و من،

لبخند را طوری دگر معنا کنم برایت.

گردش فصل ها اگر تکراری ست اما، 

میوه ش برای ما خرمالو و آلو نیست فقط،

میان دست های تو و من چیزی عجیب در حال شکفتن است.

با تمام دلتنگیم برایت میگویم، 

بودنت کنار من آرزوی من است.

با تمام نگاه هایم اما، 

میگریم تا پاک شود غبار از چهره و رویت، 

دلم میخواهد تمام زمان ها بایستند برای ما، 

ما که ایستادیم برای زمان های روزگارش.

دلم آسمان میخواهد، سفر و تو،

که برایم معنا کنی ماه بودن را کنارم.

دلم لک زده برای صدایت، 

تا بلرزاند سایه های ترس مرا.

ای که بودنت طعم خوش خوشبختی ست،

من تو را دوست دارم.

من تو را دوست دارم و زیر باران، 

میخوانم هزاران بار غزل خوب چشمانت. 

من تو را آرزو کردم و اکنون، 

تویی هم نفس گرم روزهایم.

من تو را آرزو کردم و اکنون، 

دوباره چشم به راه بارانم، 

تا بگویمش، 

آرزوی من همان همیشگی ست، 

تو تو و فقط تو را تا  ابد،  من آرزو دارم. 


باش، بمون. همیشه