آویـــــــنا

آویـــــــنا

و این‌ها همه بهانه است ...
آویـــــــنا

آویـــــــنا

و این‌ها همه بهانه است ...

لالایی

دره ای سبز،

دختری تنها با موهای رها در باد برفراز بلندی ها، 

و صدای لالایی به زبانی نا آشنا از دوردست ها،

چشمانش به پیچ جاده است...


ای حاصل ضرب جنون، در جان جان جان من

من به بودنت افتخار میکنم 

به کنارت بودن و نفس کشیدن 

به غرور قشنگت، به درک بالات، به حس نابت، به منطقت و به آرامشت افتخار میکنم 

افتخار میکنم که کنارت نفس میکشم 

آدم بزرگی هستی برای من

برای منی که میشناسمت، برای منی که همیشه از کنار تو بودن یاد گرفته زندگی رو 

قریب به سه سال و نیم پیش* نمیدونم من شروع کردم یا تو اما خوب یادمه برای اولین بار گفتم که تاثیرگذارترینی برام 

بی تملق بگم که از تو یاد گرفته ام بسیار

همیشه، همیشه... برام سمبل خوبی هایی

صبرت فکرت اخلاقت دل بزرگت آرامشت پشت کارت هوشت... 

تو یه انسان کاملی  نه آدم کامل!  

کسی که میشه تکیه کرد بهش 

کسی که لطیفه، مغروره، پرتلاشه، نه فقط برای آینده خودش بلکه یه قدم برای انسانیت و دنیا برمیداره، میخوام بگم شبیه چی هستی اما نمیدونم... 

من به بودنت افتخار میکنم تا همیشه، حقت بهترین هاست. چقدر زلالی. چقدر نوای دلت اشناست...چقدر نابی. من چی میخوام دیگه؟ 

هیچی :)

اگر هزار بار دیگه تو این شهر بارون بیاد تو رو آرزو میکنم. تو خواستنی ترینی، تو داشتنی ترینی. من با تو تعریف میشم. در این شهر قحطی اگر آسمان ببارد هر قطره اش رو نذر چشمانت میکنم. صاحب چشمانی که حرف زدن بلد است، پیامبری است که معجزه میداند.

من فقط میخواهم تا دنیا هست رو پاهایت سر بگذارم، با موهایم بازی کنی، برآیم از زندگی بخوانی از شعر از غزل از رویا.. و من از آسمان آبی تر شوم. 

هنوز مشغول است گوشه ای از ذهنم که چه بنامم تو را تا با جان شیرینت همخوان باشد، تو شبیه هیچ چیز و هیچ کس نیستی. تو خودت سنگ محک و آبروی عشقی. تو خودت مثال زدنی هستی. 

عاشقتم، این جمله ساده است و ساده میگوید که نباشی میمیرد میگیرد پر پر میشود این جان که جان جانانش تویی.

آرام جانم پریشان نبینمت :***

اشک ریختم از خوشبختی و نوشتم تا بدانم بودنت بهترین و کاملترین سهم زندگی من بود. تا دوامش را ثبت کنم بر این جریده عالم. 

کنار تو حتا عقربه ها هم به تماشای ما مشغولند و 

تو الماسی و من مدادی که به تمام کاغذها مینویسد که این از من است، از آن من است، آن من است،... من برایشان گفتم که تو زیبا تر از وصفی 

من مدادی هستم که آرزو دارد کنارت بدرخشد چو الماس اما رویش سیاه است.

چقدر خوبی چقدر چقدر 

حتا نمیذاری همه بفهمن که خوبی


*توضیح اینکه از زمان نوشتن این نوشته این سه سال و نیمه حساب شده، نسبت به تاریخ الان میشه حدود چهار سال :)

(حدود شش ماه پیش نوشتم اما الان انتشار میشه :*)