تمام دلم را گذاشتهام برای شعر چشمانت،
همان که بند هوای دلم است.
چشمان تو به دل من،
و دل من به چشمان تو،
زیباترین گرهایست که میتوان ساخت از جنش عشق،
که دندان زمانه هم توان گشودنش نیست.
نابترین حس آرامش من،
زیباترین حس زندگی،
من،
تو را به شاعرانهترین حس عاشقی میپرستم.
دستهای تو خالق هزار و یک شب، قصهی عاشقیست.
عطر تنت منجی جاودانگیست،
بی تو خورشید چهل و سه بار غروب را عادت دارد،
بی تو دنیا لوسترین شوخی تکراریست،
بی تو بچهتر از بچهم،
لجبازترین کودکم،
بهانههایم شب و روز که نه،
ثانیه به ثانیه روحم را میساید.با تو اما لحظهها، به وصف نشدنیترین حالت زیبایند.
مامن همیشگی آغوشت،
بیستون قصهی ماست.
مجنونترین فرهاد من،
این لیلیترین شیرین... تلخ است وقتی که نیستی،
بیا و شیرینم کن،
شور شیرینم را ببین، این فسانه را تو به رخ عشق کشیدهای.