آویـــــــنا

آویـــــــنا

و این‌ها همه بهانه است ...
آویـــــــنا

آویـــــــنا

و این‌ها همه بهانه است ...

به رنگ ارغوان

در این نبض سکوت شبانه، خیره به چشمان آینه نفس های رفته ام را می نگرم که چه بود و چه باشد بهتر!

خودم را از خودم پس می گیریم ...

بی بهانه شاد باش و زندگی کن، شاید چشمانت بهانه ای است برای زندگی برای کسی در جایی که هنوز وقتش نرسیده که رازش هویدا شود،

خدا در همین نزدیکی است همیشه یادت باشد

خدا می داند،می بیند، می شنود ... همین کافی است، خدا جای تو می بیند و می شنود سیاهی ها را، تو جای خودت سپیدی زندگی را خوب حس کن و باور کن تبسم رویا را در قاب زندگی،

کاری کن در این بوم نقاشی ِ هستی،رنگ ات پاکی  آسمان را داشته باشد ولی ساده نباشد،

کاری کن که خدا مجبور شود تو را به رنگ ارغوان نقش بزند.

کاری کن که خاص شوی،

که بمانی،

یادم می ماند که خدا رنگ ارغوانی اش را برای من ساخته،

من ثابت می کنم که دختر ارغوانی منم،من!


بهارم همان بهار طبیعت بود ...

در این نگاه  عاشقانه ی آفتاب بر سبزه ها

در این انبوهی شکوفه ها

در این تبسم باغ آرزو

در این حجمه ی سبز بوی اطلسی 

حیف است دل را اسیر ماندن کنیم

باید رفت

تا به بوسه ی مهتاب رسید

باید قصه ی دریا را به گوش ماهی تنگ زمزمه کرد

باید رقص باران را بلد شد

باید افسونی شقایق را به گوش برکه ی نیلوفرانه ها دمید

باید نو شد از جوانه ی  آرزو

باید رفت و رسید

باید رفتن را بلد شد

رفتن را که بلد شوی

رسیدن را خواهی نخواهی یاد میگیری بی کم و کاست

زندگی را نفس بکش

آرزوهایت را از لب طاقچه بردار و شروع کن

محکم قدم بردار

خوب نگاه کن

آرزو هایت رنگ بودن دارد

شروع کن

سیب سرخ حوا

زندگی سیب گاز زده ای است که نیمی از آن را کرم خورده ...

از سرخی اش لذت ببر ...