آویـــــــنا

آویـــــــنا

و این‌ها همه بهانه است ...
آویـــــــنا

آویـــــــنا

و این‌ها همه بهانه است ...

بهارم همان بهار طبیعت بود ...

در این نگاه  عاشقانه ی آفتاب بر سبزه ها

در این انبوهی شکوفه ها

در این تبسم باغ آرزو

در این حجمه ی سبز بوی اطلسی 

حیف است دل را اسیر ماندن کنیم

باید رفت

تا به بوسه ی مهتاب رسید

باید قصه ی دریا را به گوش ماهی تنگ زمزمه کرد

باید رقص باران را بلد شد

باید افسونی شقایق را به گوش برکه ی نیلوفرانه ها دمید

باید نو شد از جوانه ی  آرزو

باید رفت و رسید

باید رفتن را بلد شد

رفتن را که بلد شوی

رسیدن را خواهی نخواهی یاد میگیری بی کم و کاست

زندگی را نفس بکش

آرزوهایت را از لب طاقچه بردار و شروع کن

محکم قدم بردار

خوب نگاه کن

آرزو هایت رنگ بودن دارد

شروع کن

نظرات 1 + ارسال نظر
باران سه‌شنبه 16 فروردین 1390 ساعت 11:13 ق.ظ http://the-rain.blogsky.com

این پست بی نهایت روم تاثیر گذاشت . من این شوقو و این همه امیدو می پرستم ... . . . .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد