آویـــــــنا

آویـــــــنا

و این‌ها همه بهانه است ...
آویـــــــنا

آویـــــــنا

و این‌ها همه بهانه است ...

ای حاصل ضرب جنون، در جان جان جان من

من به بودنت افتخار میکنم 

به کنارت بودن و نفس کشیدن 

به غرور قشنگت، به درک بالات، به حس نابت، به منطقت و به آرامشت افتخار میکنم 

افتخار میکنم که کنارت نفس میکشم 

آدم بزرگی هستی برای من

برای منی که میشناسمت، برای منی که همیشه از کنار تو بودن یاد گرفته زندگی رو 

قریب به سه سال و نیم پیش* نمیدونم من شروع کردم یا تو اما خوب یادمه برای اولین بار گفتم که تاثیرگذارترینی برام 

بی تملق بگم که از تو یاد گرفته ام بسیار

همیشه، همیشه... برام سمبل خوبی هایی

صبرت فکرت اخلاقت دل بزرگت آرامشت پشت کارت هوشت... 

تو یه انسان کاملی  نه آدم کامل!  

کسی که میشه تکیه کرد بهش 

کسی که لطیفه، مغروره، پرتلاشه، نه فقط برای آینده خودش بلکه یه قدم برای انسانیت و دنیا برمیداره، میخوام بگم شبیه چی هستی اما نمیدونم... 

من به بودنت افتخار میکنم تا همیشه، حقت بهترین هاست. چقدر زلالی. چقدر نوای دلت اشناست...چقدر نابی. من چی میخوام دیگه؟ 

هیچی :)

اگر هزار بار دیگه تو این شهر بارون بیاد تو رو آرزو میکنم. تو خواستنی ترینی، تو داشتنی ترینی. من با تو تعریف میشم. در این شهر قحطی اگر آسمان ببارد هر قطره اش رو نذر چشمانت میکنم. صاحب چشمانی که حرف زدن بلد است، پیامبری است که معجزه میداند.

من فقط میخواهم تا دنیا هست رو پاهایت سر بگذارم، با موهایم بازی کنی، برآیم از زندگی بخوانی از شعر از غزل از رویا.. و من از آسمان آبی تر شوم. 

هنوز مشغول است گوشه ای از ذهنم که چه بنامم تو را تا با جان شیرینت همخوان باشد، تو شبیه هیچ چیز و هیچ کس نیستی. تو خودت سنگ محک و آبروی عشقی. تو خودت مثال زدنی هستی. 

عاشقتم، این جمله ساده است و ساده میگوید که نباشی میمیرد میگیرد پر پر میشود این جان که جان جانانش تویی.

آرام جانم پریشان نبینمت :***

اشک ریختم از خوشبختی و نوشتم تا بدانم بودنت بهترین و کاملترین سهم زندگی من بود. تا دوامش را ثبت کنم بر این جریده عالم. 

کنار تو حتا عقربه ها هم به تماشای ما مشغولند و 

تو الماسی و من مدادی که به تمام کاغذها مینویسد که این از من است، از آن من است، آن من است،... من برایشان گفتم که تو زیبا تر از وصفی 

من مدادی هستم که آرزو دارد کنارت بدرخشد چو الماس اما رویش سیاه است.

چقدر خوبی چقدر چقدر 

حتا نمیذاری همه بفهمن که خوبی


*توضیح اینکه از زمان نوشتن این نوشته این سه سال و نیمه حساب شده، نسبت به تاریخ الان میشه حدود چهار سال :)

(حدود شش ماه پیش نوشتم اما الان انتشار میشه :*)


باران ِ تو

روزها سخت است و من،

تمام این ثانیه ها را به آغوشت بدهکارم.

فقط شاید کمی مانده تا غرق نور شوی و من،

لبخند را طوری دگر معنا کنم برایت.

گردش فصل ها اگر تکراری ست اما، 

میوه ش برای ما خرمالو و آلو نیست فقط،

میان دست های تو و من چیزی عجیب در حال شکفتن است.

با تمام دلتنگیم برایت میگویم، 

بودنت کنار من آرزوی من است.

با تمام نگاه هایم اما، 

میگریم تا پاک شود غبار از چهره و رویت، 

دلم میخواهد تمام زمان ها بایستند برای ما، 

ما که ایستادیم برای زمان های روزگارش.

دلم آسمان میخواهد، سفر و تو،

که برایم معنا کنی ماه بودن را کنارم.

دلم لک زده برای صدایت، 

تا بلرزاند سایه های ترس مرا.

ای که بودنت طعم خوش خوشبختی ست،

من تو را دوست دارم.

من تو را دوست دارم و زیر باران، 

میخوانم هزاران بار غزل خوب چشمانت. 

من تو را آرزو کردم و اکنون، 

تویی هم نفس گرم روزهایم.

من تو را آرزو کردم و اکنون، 

دوباره چشم به راه بارانم، 

تا بگویمش، 

آرزوی من همان همیشگی ست، 

تو تو و فقط تو را تا  ابد،  من آرزو دارم. 


باش، بمون. همیشه




و من که بی هوای تو از شب شکست می‌خورم

و من که در هوای تو لیلی‌ترینم، تو را بی هوا نفس می‌کشم.

ما، یه مای قوی، یه مای عاشق


چقدر زود از اولین یادداشت روز/شب تولدم میگذره. انگار همین دیروز بود... 

بند بند نوشته و لحظه لحظه نوشتنش یادمه. از آهنگ سیاوش گرفته، تا شعر خوندن مامانم، تا جاری بودن تو :)

حال و هوای تولد امسالم رو  هم دوست داشتم، یه ناهار توپ داشت یه سوپرایز جالب، کادوی قشنگم

که همیشه با ماست و لحظههای موندگار دوتاییمون ....

یه یار و همراهی دارم که همیشه و همه جا هوامو داشته و سعی کرده برام بهترینها رو رقم بزنه،

سعی کرده به وسیعترین حالت ممکن لبخند بشم، و شدم. مگه میشه تو باشی و لبخند نباشه؟! آرامش نباشه؟! 

حس زندگی نباشه؟!

تو باشی همه چیز خوب است. همه چیز جور دیگریست :) بله! با تو عشق است که معنا می‌گیرد :)

همیشه داشتمت همیشهی همیشه! گذشتهی من پر از بودن توست، بودن ما، یه مای قوی، ظرفت اکنون 

هم که پر از بودن توست و خواب آینده هم پر از تعبیر تو ... 

یه قرار نانوشته واسه نوشتن تو روز تولد دارم که بنویسم از حس و حالم تو اون روز.

یه سال دیگه گذشت، خیلی از آرزوهامون شدن داشتههامون و خیلیهاشون هم تو راهشون هستیم، 

تلاش قشنگمون رو داریم به رخ زندگی میکشیم اونم خوب میشناسه ما رو همیشه زانو زده در قبال

خواستن ما.

هر کجا هستم باشم، مهم اینه که تو مال منی، تو آسمون منی...

همونقدر وسیع و سخاوتمند و بزرگ :) تو آسمون آرزوهای منی :*

امسال سال تغییره، سال خواستنه، سال شدنه، تو یه کلام امسال سال زندگیه! سال زندگی، سال ما :) فقط و فقط ما، خودمون دوتا که میشیم بی‌نهایت :*

من+تو=ما، یه مای قوی، یه مای عاشق


پس بیش از پیش، ای زنــــــدگی سلام! ای زندگـــــدگی سلام : )

تو ماندگاری در دلم

تمام دلم را گذاشته‌ام برای شعر چشمانت،
همان که بند هوای دلم است.
چشمان تو به دل من،
و دل من به چشمان تو،
زیباترین گره‌ایست که می‌توان ساخت از جنش عشق،
که دندان زمانه هم توان گشودنش نیست.

ناب‌ترین حس آرامش من،
زیباترین حس زندگی،
من،
تو را به شاعرانه‌ترین حس عاشقی می‌پرستم.

دست‌های تو خالق هزار و یک شب، قصه‌ی عاشقی‌ست.

عطر تنت منجی جاودانگی‌ست،
بی تو خورشید چهل و سه بار غروب را عادت دارد،

بی تو دنیا لوس‌ترین شوخی تکراری‌ست،
بی تو بچه‌تر از بچه‌م،

لج‌بازترین کودکم،

بهانه‌هایم شب و روز که نه،

ثانیه به ثانیه روحم را میساید.

با تو اما لحظه‌ها، به وصف نشدنی‌ترین حالت زیبایند‌.

مامن همیشگی آغوشت،

بیستون قصه‌ی ماست.

مجنون‌ترین فرهاد من،

این لیلی‌ترین شیرین... تلخ است وقتی که نیستی،
بیا و شیرین‌م کن،

شور شیرین‌م را ببین، این فسانه را تو به رخ عشق کشیده‌ای.