آویـــــــنا

آویـــــــنا

و این‌ها همه بهانه است ...
آویـــــــنا

آویـــــــنا

و این‌ها همه بهانه است ...

نفس های بریده بریده

نگاهت سنگین بود

بی تفسیر تر از خواب های پریشانم

که با سکوتش خستگی شب را

تا بی نهایت صبح به دوش میکشید

ساده بود

اما من دیر زمانی است که خواندن را از یاد برده ام

به چشم هایت بگو 

حقیقت را فریاد زند

که خود ناباورانه ترین قصه هاست

هم در خیال من و هم در پژواک بی صدای کوه های زمان

آرام تر افسانه ی تلخ نبودنت را تکرار کن

شاید این لحظه ها

بروند و ما بمانیم


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد