آویـــــــنا

آویـــــــنا

و این‌ها همه بهانه است ...
آویـــــــنا

آویـــــــنا

و این‌ها همه بهانه است ...

تصویر یک رویـــــا

شب هایم پر است از نرمی ِ یاد تو ،

نگاه می بازم به مهربانیت، حسی که جایی در همین نزدیکی در قلبم جامانده ،

از فراخ رویای همیشگی ات،

به حقیقتی که استتار می شود انگار،

پناه می جویم به خاطرات ِ خوب تا آرامم کند در آغوش خیال،

می پیچد عطر اقاقیای تنت در کنج ِ اتاقم،

جایی که حضور ِدستانت را برای اولین بار حس کردم،

همان جایی که آرامش برای اولین بار در دلم تپید،

هرم دستانت بر گونه هایم، آب میکند تمام یخ های جدایی را،

باز چشمانم را باز می کنم ،

چیزی اینجا نیست جز من و یاد تو،

شبی دیگر را اینگونه سر می کنم ،

اگر دیوانگی این است ،

من بر تو دیوانه ترینم، ای آشنای دیرین این روزهای پر تلاطم،

آرام می گیرم در این همه وسعت مهربانیت ای مهربانم،

دریغ نکن از من چشمان پر رمز و رازت را،

که به من شیدایی را آموخت،

این تکرار هر روزه ی لیلی شدنم است در سیطره ی جنون تو، بر من بتاز نازنینم ... .

نظرات 1 + ارسال نظر
باران سه‌شنبه 28 دی 1389 ساعت 10:35 ب.ظ http://the-rain.blogsky.com

وای بی نظیر بود...تو معرکه ای. حرف نداری!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد