در این تنهایی چیزی است که نامش را غرور می گذاری و آن را بغل می کنی و سرش را به روی زانو می گیری و های های گریه می کنی.... تمام سعی ات در این است که بغضت را پیش چشمان ِ همیشگی اش فرو ببری تا نکند غرورت ترک بردارد، تا نکند در نگاهش بشکنی، روزگاری است که برچسب زدی بر روی خودت که آرام تر، شکستنی!!!! ...بدان آن چیزی که شکستنی است تنهایی ِ توست نه غرورت ...