من تو را به بودن همیشه ها می خوانم
و تو چه ساده از غبار این لحظه ها مرا به ستایش خاطرات با هم بودنمان خواندی
و من تو را به تلالو سرود باران به زیر چتر تنهایی در خلوت همیشگی جاده های خسته ی دلم به رنگ بهاری بهارنارنج ها نوید می دهم تا دوباره قصه ی عاشقی را بر تن رنگین کمان آسمان بی کران دل نقش بزنم ...
این سوز سوداگر مرا به نبرد آتش و باد می خواند ...