آویـــــــنا

آویـــــــنا

و این‌ها همه بهانه است ...
آویـــــــنا

آویـــــــنا

و این‌ها همه بهانه است ...

تلخ

امروز دلم گرفت ...

امروز دلم به وسعت کوچکی خودم گرفت ...

قد خودم از همه دلگیرم،

قد خودم از تو،

از آسمان،

از سرنوشت،

از همه و همه...

دلم فریاد می خواهد،

دلم می خواهد جاده ای باشد که انتهایش در مه و ابر گم، آن وقت من بدوم تا انتهایش، همان انتهایش که معلوم نیست... داد بزنم، جیغ بزنم، گریه کنم، گریه کنم، گریه کنم، به زمین و زمان بد بگویم، نفس نفس بزنم، کم بیارم، مشت بکوبم به زمین ... بعد باز بلند شوم و از نو راه پیش گیرم،

آن قدر بروم تا از خستگی بمیرم.

دلم پر است قد تمام سیاهی های این دنیا

دلم پر است

انگار در این دنیا کسی است که مدام پایش را بر گلوی من می فشارد و نمی گذارد در نادانی و اوهام خویش غرق شوم تا زندگی را این همه زجرآور و تلخ به دوش نکشم ...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد