نقطهی امنی نیست.
دلم میخواد داد بزنم. امروز چند بار به خودم اومدم دیدم دارم جلوی خودم رو میگیرم که داد بزنم.
دلم میخواست کاغذم رو خط خطی کنم. دلم میخواست همه چیز رو بهم بزنم.
حالم خوب نیست. حوصله ندارم . من نمیتونم ادامه بدم.
از ته قلبم میخوام که بری گمشی از اینجا. مرتیکه گاو شفته. میدونم هر چقدر بیشتر بخوام بیشتر دور میشم. اما کاش باشم و ببینم. آخ ببینم. آخ ببینم. آخ برای یه بار هم شده دنیا به خواست من بچرخه. آخ آخ آخ...