آویـــــــنا

آویـــــــنا

و این‌ها همه بهانه است ...
آویـــــــنا

آویـــــــنا

و این‌ها همه بهانه است ...

درد

عزیز من درد آدمی زاد نه از دانستن است و نه از ندانستن
مشکل دقیقن از جایی شروع میشود که نصفه و نیمه میدانی

ستایش

ستایش چشمان تو نه از سر عادت است و تکرار،

از سر نیاز است و ناز.

تو هم این بازی را خوب می دانی ... .


آغوش تو دنیای من است...

دنیایم را بر من تنگ تر کن،

پیکره ی تنم را در آغوش تنت بگیر و بعد دنیایم را تنگ کن، تنگ و تنگ تر،آن قدر دنیایم را در میان دستانت تنگ کن، تا مرزی میان دنیای من و دنیای تو نباشد.... تا من، کنا ر تو دنیایم را از نو، کوچک ولی بی مرز بسازم.

تویی بهانه ی من

بودنت بهانه ایست برای بی قراری های هر روز و شبم،

بودنت بهانه ایست برای بهانه های کودکانه ام.

سکــــــوت

آرام تر سکـــــــوت کن،

صــــدایش آزارم می دهد.