آویـــــــنا

آویـــــــنا

و این‌ها همه بهانه است ...
آویـــــــنا

آویـــــــنا

و این‌ها همه بهانه است ...

بی حرف پیش، بی توضیح اضافه و واضحات ... به استقبال سالی دگر با لبخند!

چقدر زود گذشت از اولین باری که نوشتم تو روز تولدم، بهانه‌ش تو بودی یه نوت نوشتم بیا و ببین! خوندیش هم! یادته؟ خدایی موندگارترینه :))

بعد همون حرکت کوچیک شد یه شروع،  یه رسم،  یه عادت که روزای تولد انگار اگه انجام ندم اون روز،  روز نمی‌شه! شده قسمتی از تولدم. دوست دارم این حرکت رو،  بریم ببینیم زندگی چندتاشو می‌ذاره بنویسیم :)

صفرمین نوشته که خیلی خصوصی‌طور بود. فقط هم خودت خوندیش. (ایندکس ما از صفر شروع می‌شه بله! :-")  اولی و دومی هم پشت بندش اومدن. حالا سومی:

قبل از اینکه سومی رو شروع کنم به نوشتن، اولی و دومی رو خوندم (لینک دادم تو همین متن، شما هم دوست داشتین بخونید) چقد فضای متفاوتی از هم داشتن و هر دو هم فضاش متفاوت از الان منه. نمیدونم از کجا شروع کنم بگم براتون. از ناهار تپل و قشنگ و خوش عطر و خوش‌مزه دیروزمون یا گل قشنگت، یا کارت قشنگت پرنس چارمینگ من یا هدیه‌ی  قشنگِ آبیْ قشنگم :دی خیلی خوش سلیقه‌ایییییی/م :دی

ممنونم از لحظه‌های ناب و قشنگی که برام میسازی و خیلی با حوصله رد پای خودت رو تو وجودم موندگارتر از قبل میکنی و بودنمون رو به رخ زندگی می‌کشیم و چشم حسودا رو هم کور میکنیم  حتا :))

(شاعر میگه لحظه‌ای که حسی از تو به دلم اضافه میشه! اینا همه عشقه اگه قرار بود عشق اندازه داشته باشه و فریز شه و بزرگ نشه و رشد نکنه که لیاقتش آدم‌های خاص و صبور و دریادل نبودن که! بودن با تو رو عشقه! قد کشیدن کنار همو عشقه! در پیچک تن هامون، راه آسمون رو یافتن رو عشقه و و و .... بخوام بگم  از من و تو تا صبح میگم :دی برگردیم به تولد!)

دلم یه کیک شکلاتی می‌خواد با کلی شمع خندون و خنگ و چاق روش. از این کلاه تولدها بذارم و رو در و دیوار هم کلی کاغذهای رنگی رنگی  و براق و چشم کور کن چسبونده باشن    و فشفشه و از این برف الکیا! صدا به صدا نرسه و یکی بعد از دیگری فلاش عکاسی و عکس‌های یهویی! و زشت هم نباشه که انگشت اشاره دست راستم تا آرنج داخل کیک شکلاتی محبوبم فرو بره و با لذت مع‌الوصفی نوش جانش کنم. لطفن کسی هم چپ چپ نگام نکنه :دی

پیراهن سفیدی پوشیدی که روش چهارخونه‌های آبی‌ای هست و شلوارت سرمه‌ایه! منم یه پیراهن خانومانه گلبهی پوشیدم! کنارم نشستی تو هیچ عکسی تنها نیستم، همه عکسام تو کنارمی پیشمی!یادم نمیاد که شام تولدم چیه! عوا اصن شام نداریم!؟ نه تو میگی آروم باش، من فکر همه جاشو کردم. اون با منه! سوپرایزه دیگه عشقم! کم کم میاد. بغلت میکنم و برمیگردیم پیش مهمونا و غرق خنده و تولد شکلاتی‌مون میشیم.

گذر عمر خیلی وحشی و سریع در گذره! ما آدم ها رو رام خودش کرده و قانع به زندگی. اگه جای کانت‌آپ زندگی هممون کانت‌داون بود شاید بیشتر قدرش رو میدونستیم و کار امروز رو به فردا نمی‌نداختیم! اگه شمع روی کیک منظورش این بود که جای ۲۷ سال گذشته فقط ۲۷ سال پیش‌رو داری زندگی‌هامون چه شکلی می‌شد؟

من تو خیال خودم با آرزوهام زندگی می‌کنم، تو دنیای واقعی هم تلاش می‌کنم که واقعی شن و وقتی چشمام باز هستن هم بتونم آرزوهام رو ببینم. آرزوهای آدمی رو یا قناعت پر کند یا خاک گور اصن :)) کاش برسیم به هم! کاش تولد سال دیگه همه آرزوهام رو بغل کرده باشم و همه با هم تولد بگیریم و عکس دسته جمعی بندازیم. من و تو و آرزوهامون :) یو نو وات آی مین! یعنی اگه سال دیگه من باشم و وی باشد و می باشد و آرزوهامون باشن وقتی میخوام شمع تولدم رو فوت کنم چی آرزو می‌کنم؟

آرزوی اول تا آخرم تویی. آرزوی زیربارون و شمع تولدم تویی. بقیه آرزوهام زندگی رو یکم شلوغ می‌کنن اما اونی که آرومش می‌کنه تویی. آشوبم، آرامشم تویی...

ما می‌تونیم! نه؟ ما می‌تونیم. ما با قدرت تونستن رو نشون زندگی دادیم و می‌دیم. می‌گیم بشین و تماشا کن که هنوز مرا با تو ماجرایی هست. : )


همیشه باشیم ما، همیشه بخندیم ما، همیشه عاشق‌تر باشیم ما  و بذاریم زندگی بیاد و بره تا توش بو نگیریم :دی

بوی چیه میاد؟ .... همممم گمونم بوی رول داغ دارچینه که از تو فر داد میزنه آماده شدم من، چایی رو بذار!ولی نمی‌دونه من موکا می‌خوام :دی


راستی شام چیه!؟ :دی


پی‌نوشت ۱:

بودنت را نازنیم، با سرانگشتان باران ~ می‌توان حس کرد تو را هر کجا، هر آن

بیا برات شعر هم گفتم همین الان یهویی :)) :*


پی‌نوشت ۲:

کسی نباش که خوب آرزو می‌کنه. کسی باش که خوب به آرزوهاش میرسه. اگه قدت نمیرسه، پاهاتو بلند کن و دستات رو دراز. اگه بازم نرسید یواش یواش آجر بچین، انقد بچین تا بشه. تا هم قد آرزوهات بشی و تو مشتت آروم بگیرن. مبادا یادت بره آرزوهات رو. آدم‌هایی که آرزوهاشون فراموش شدن، سیاه سفیدن و ادای رنگی بودن در میارن. تا همیشه رنگی باشی قشنگ من :) پله پله تا ملاقات آرزوها...


پی‌نوشت۳ :

دلم برای اون پسربچه‌های پارک هم تنگ شده. بدم نمیاد باز بعد مدت‌ها ببینمشون :)


پی‌نوشت ۴:

برنامه ریختم. خیلی چیزا قراره بشه دلخواهم. حرفی ازش نزدم چون که حرف بی حرف. فقط عمل گفتم که اینجا یه ردی بمونه تو تاریخ :دی