آویـــــــنا

آویـــــــنا

و این‌ها همه بهانه است ...
آویـــــــنا

آویـــــــنا

و این‌ها همه بهانه است ...

غیرعادی

هیچ چیز زندگیم عادی نیست. همه چیش غیرعادی‌ـه!

شما زندگی هر کی رو خواستی برام بیار تو یه بعدش دست کم میشه گفت عادیه خب، روال طبیعی و روتین زندگی.

من اونم ندارم! یه غیرعادی ناب و خالص.

تو هر راهی هم که پا میذارم اگه ظاهرن عادیه و داره عادی پیش می‌ره یه جایی می‌پیچه سمت غیرعادی شدن.یعنی نپیچه اینم غیرعادیه :))

آخه لامصب همه ابعاد با هم؟

مگه من چقد انرژی دارم؟ مگه چقد می‌تونم؟

بعضی وقت‌ها تیکه‌های غیرعادی زندگیم رو میذارم کنار هم و مث پازل دو هزار تیکه که هیچ ایده‌ای ندارم،  فقط بر و بر نگاهش می‌کنم، خسته که شدم جمع میکنم می‌ریزم تو جعبه‌ش و پشت جعبه‌ش که تصویر کامل شده اون دو هزار تیکه‌س رو نگاه میکنم و لذت می‌برم و کیف میکنم که اووف عجب عکس هزار رنگ و هزار نقشی  و بعد  میذارمش ته کمد تا دفعه بعد که لازم شد ببینم من از زندگیم چی ساختم و اون از من چی.


پی‌نوشت: بابا الان زنگ زد. میگه چرا پس فقط از پشت تلفن معلومه سرما خوردی :)) بوس بوس خدافز.