شاید این پیچیده ترین و ناهموارترین مسیر
کودکی باشه.
الان هم که میبینیمش یه ذره به چپ و راست نگاه میکنیم
و اگه کسی یا خودش نبود یا حواسش سوار میشیم، ذوق میکنیم، بچه میشیم، خنده
میشیم و قهقهه میزنیم و از یه بچه پنج-شش ساله هم بیشتر لذت میبریم، بی شک!
بعضی مسیرهای سخت (نه الزامن بد، بعضی سختها خیلی هم قشنگن اتفاقن) هنوز هم همینجوریان.
وقتی
به اندازه کافی براش بزرگ شدیم و میدونیم که دیگه زورش بهمون نمیرسه گرچه
هنوز از دور پیچ پیچکیه، بهش میخندیم و خودمون سراغش میریم و ازش لذت
میبریم و اون پیچ پیچکیترین مسیر، سمبل سختیها و زانو زخم شدنها و گریهها نمیشه، میشه یه سمبل
شیرین. یه یادگاری از یه گوشه از زندگی :)
مسیرهای زندگیمون موندگار :)