-
نه تو دانی و نه من
جمعه 25 فروردین 1391 12:53
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من وین حرف معما نه تو خوانی ونه من هست از پس پرده گفتگوی من و تو چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من خیام
-
من و اینجا
جمعه 25 فروردین 1391 12:35
اینجا رو دوست دارم یه جای امن و دنج و راحت برای بیان اندیشه ها و لحظه ها و حرف ها .... جایی که هیچ پرده ای میان افکار من و نوشته هام نیس ... جایی که من خود منم ... مرسی از حوصلت ای قلم ... مرسی از صبوریت ای دفتر کوچک روی میزکارم ... که تنها هر دوتان مرا قبول دارید ... باشید تا همیشه من عاشق نوشتنم ...
-
آه
جمعه 25 فروردین 1391 12:32
روزهایی در زندگی هر انسانی هست، که برای مدتی کوتاه هم شده، کمی صبر میکند...به عقب نگاه می کند... با خودش گذشته را مرور می کند... اندیشه می کند ... درنگ می کند ... آه می کشد و باز پیش می رود ...
-
فقط همین
یکشنبه 20 فروردین 1391 21:03
دلم گرفته .... این دفعه هم مثل هر دفعه میدونم برای چی ... این دفعه هم مثه همیشه هر کی ازم پرسید گفتم نمیدونم ... خسته ام ... چیزی نیس .... اما هست .... یه چیزایی هست که نمیشه گفت ... نمیشه چون آدمش نیست .... دلم پره از دست زندگی .... دلم پره از دست خدا .... دلم پره ازش نشسته اون بالا .... منو انداختی تو این دنیا که چی...
-
گوشه ی تنهایی ....
پنجشنبه 17 فروردین 1391 00:21
و در این تیرگی بی منتها من تو را به نظاره نشسته ام من مانده ام جایی فرای راه های رفته ی تو میدانم عبوری دگر میسر نیست جز به خیالت اما من من ٍ خسته ترین همین گوشه ی تنهایی هایم مینشینم تا شاید روزی باشد که صبحش با نور آشتی ست تا شاید بدانم که روشنایی خصلت روز است به من ثابت کن آخر این همه شب ٍ تار سیپدی هم یافت می شود!...
-
دوستی
چهارشنبه 16 فروردین 1391 10:25
آدم ها تا وقتی دوست داشتنی اند که هنوز نمیدانند که دوستشان داری ... وقتی متوجه گرمی دلت شدند بی اعتنا می شوند به تمام حرف هایت حتی حرف هایی که رنگ روزمرگی دارند خب این گناه من است که آدم ها برای من دو دسته اند یا دوستشان دارم ویا نه تکلیف نه ها معلوم است اما آن هایی که دوست دارم داشته باشمشان باید باز مانند ٍ نه ها...
-
عیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدت مبارک :)
دوشنبه 29 اسفند 1390 21:54
بوی باران ، بوی سبزه ، بوی خاک شاخههای شسته، باران خورده، پاک آسمان آبی و ابر سپید برگهای سبز بید عطر نرگس، رقص باد نغمه شوق پرستوهای شاد خلوت گرم کبوترهای مست نرم نرمک می رسد اینک بهار خوش به حال روزگار خوش به حال چشمه ها و دشتها خوش به حال دانهها و سبزهها خوش به حال غنچههای نیمهباز خوش به حال دختر میخک که می...
-
دلش میخواهد
چهارشنبه 24 اسفند 1390 23:33
گاهی می شود که دلم پر میکشد سمت آرزو همان جایی که مرزش را با جنون کشیده اند دلم همان تبلور قطعی نور را میخواهد کنج آینه ی زندگی دلم شکست پر پیچ و خم چانه هایت را کم دارد از پس خنده های بلند دلم بازی رنگ ها را میخواهد دلم سبد سبد شادی بی دلیل میخواهد دلم دریا دریا ساحل آرامش در چشمان امن تو میخواهد دلم اطمینان میخواهد...
-
نوشتن خوب است
سهشنبه 23 اسفند 1390 23:42
الان داشتم نوشته های گذشتمو میخوندم، چقدر برام جالب بود! هم حس نوشته هام، واژه ها، ترتیب کلام،.... قلمم چقدر برایم ناآشنا بود، باورم نمیشد که این ها همه دست نوشته های روزهای رنگین خودمه! خودم از نو شیفته بعضیشون شدم! یعنی همشونو خودم نوشتم ... چقدر نو بودن ... هر خطی رو که میخوندم نمیدونستم تو خط بعدی چی انتظارمو...
-
باد
پنجشنبه 4 اسفند 1390 18:56
باد آهسته تر!!! کلایم را داری با خود میبری... این تنها یادگاری اوست ...
-
دل ِ مسکوت
پنجشنبه 4 اسفند 1390 18:53
خاطرات چه آهسته تمام می شوند در پس لحظه های ناباورریِ حقایقی که این سرنوشت اسرار در بازی آن دارد، و لحظه ها چه ساده از تو برایم حرفا دارند ... هیسسسس اینجا دلی سکوت کرده شاید اینجا لحظه ای خاطره ای دارد .... اگر چنین است من گوش هایم پر است،زمانه آی خوب گوش کن اگر سلامی هست به گوش باد برسان ...
-
رسم عاشقی
سهشنبه 11 مرداد 1390 00:21
در عشق حکمتی است که هلاوت نگاه لیلی وار جنون را به خنکای وصل رویاهای صادقه ی باور دل های شکسته می خواند می دانم شرط عشق باختن است می دانم رسم عشق ویرانگی است می دانم که این باختن خوب است و ویرانگی زمینه ی خودساری است باختن حواست باشد منظور دل در گرو دادن است و دم نزدن و ویرانگی همان شکستن سد غرور با تسلیم قصه ی همیشه...
-
جاهای خالی
چهارشنبه 8 تیر 1390 16:46
در این ترانه های بی پایان جای تو خالی است ... در این حجمه های پر از آوای دورترها جای من جای تو جای تمام لحظه های بی قراری خالی بودنت در ذهن خاک خورده ی خاک بودنت در پس پرده های امید مرا میترساند از تمام زندگی از تمام خودم از امید داشتن ها می ترسم آرامش از پس این هجوم ترس مرا میخواند؟
-
دلِ تنگ
سهشنبه 24 خرداد 1390 23:46
تو یک جور دیگری شاید یک اتفاق عجیب در اولین روزهای اردیبهشتی یا نه تو شاید فقط یک نگاهی به تمنای نیاز بارانی یا تو شاید بوسه ی سرخ حوا بر عشق افتاده به خاکی تو همانی که در خواب دیدمت یا که تو استجابت نجوای سحرگاهانی اما تو خودِ اتفاق هستی عجیب و تصادفی دلم نگاه می خواهد دلم باران می خواهد دلم شمردن نبض حیات می خواهد...
-
تلخ
سهشنبه 24 خرداد 1390 20:37
امروز دلم گرفت ... امروز دلم به وسعت کوچکی خودم گرفت ... قد خودم از همه دلگیرم، قد خودم از تو، از آسمان، از سرنوشت، از همه و همه... دلم فریاد می خواهد، دلم می خواهد جاده ای باشد که انتهایش در مه و ابر گم، آن وقت من بدوم تا انتهایش، همان انتهایش که معلوم نیست... داد بزنم، جیغ بزنم، گریه کنم، گریه کنم، گریه کنم، به زمین...
-
گمشده
سهشنبه 17 خرداد 1390 09:14
دوستت دارم ها گفتن خوب است اما نمی دانی شیرینی خواندن نگاهی را که از شوق دیدارت لبریز است و سرشار از عشقی که تا نگاهش جاری است از جان و دل سرازیر می شود تا بی کران به سمت تو و تبل پرآوای رسوایی که کر می کند گوش نامحرمان دل را... دوستت دارم های پنهانی ام هزار بار تقدیم تو باد می دانم که می دانی میدانی که می دانم...
-
آدمیت
سهشنبه 17 خرداد 1390 08:59
بوی این همه عشق مرا به خود می دارد که حس این راز پنهان چیست که در پس پرده های جدایی می نشیند آرام بی هیچ کلامی. چگونه می شود آهوی رامی در دستان بیشه ی بی رحم آدمک هایی که راه می روند و خدا خدا می کنند اما رفتارشان رنگ خدا ندارد. چقدر دورم از آدم ها و نمی دانم این دوری خوب است بد است ... من از تظاهر بیزارم هر که باشد...
-
دل ...
دوشنبه 2 خرداد 1390 18:29
بوی یاس و این دل تنگم ...
-
خیالم را در آغوش باد رها کن ...
چهارشنبه 7 اردیبهشت 1390 12:32
در این بزم خیال جای پای رویای تو بر جانم نشسته عطر تنت باز مرا به ستایش خواب های نیمه تمام پریشانم میخواند و باد مرا به میهمانی جنون ِ فریاد ِ بغض های در گلو مانده به وسوسه های ناگریز میخواند در این بهت و سکوت در این تردید و نگاه باز آواز قو های وحشی مرا به بودن برکه های نیلوفری دشت شقایق نوید وجود میدهد هستند تا من...
-
سرود باران
سهشنبه 6 اردیبهشت 1390 15:49
من تو را به بودن همیشه ها می خوانم و تو چه ساده از غبار این لحظه ها مرا به ستایش خاطرات با هم بودنمان خواندی و من تو را به تلالو سرود باران به زیر چتر تنهایی در خلوت همیشگی جاده های خسته ی دلم به رنگ بهاری بهارنارنج ها نوید می دهم تا دوباره قصه ی عاشقی را بر تن رنگین کمان آسمان بی کران دل نقش بزنم ... این سوز سوداگر...
-
باز باران ...
دوشنبه 5 اردیبهشت 1390 12:45
باز باران و نوای عاشقی ... و من تو را به صدای سبز دلم میخوانم من و تو تو و عاشقی من و دلتنگی تو و نگاه ِ بودنت من و آیینه و آه و جاده ای که می دانیم باید تا انتها رفت من و رویا تو و لمس تنهایی من و این باد افسونگر تو و این حس ویرانگر
-
به رنگ ارغوان
یکشنبه 7 فروردین 1390 02:14
در این نبض سکوت شبانه، خیره به چشمان آینه نفس های رفته ام را می نگرم که چه بود و چه باشد بهتر! خودم را از خودم پس می گیریم ... بی بهانه شاد باش و زندگی کن، شاید چشمانت بهانه ای است برای زندگی برای کسی در جایی که هنوز وقتش نرسیده که رازش هویدا شود، خدا در همین نزدیکی است همیشه یادت باشد خدا می داند،می بیند، می شنود ......
-
بهارم همان بهار طبیعت بود ...
یکشنبه 7 فروردین 1390 02:03
در این نگاه عاشقانه ی آفتاب بر سبزه ها در این انبوهی شکوفه ها در این تبسم باغ آرزو در این حجمه ی سبز بوی اطلسی حیف است دل را اسیر ماندن کنیم باید رفت تا به بوسه ی مهتاب رسید باید قصه ی دریا را به گوش ماهی تنگ زمزمه کرد باید رقص باران را بلد شد باید افسونی شقایق را به گوش برکه ی نیلوفرانه ها دمید باید نو شد از جوانه ی...
-
سیب سرخ حوا
یکشنبه 7 فروردین 1390 02:01
زندگی سیب گاز زده ای است که نیمی از آن را کرم خورده ... از سرخی اش لذت ببر ...
-
خانه تکانی
شنبه 28 اسفند 1389 00:02
بوی عیدانگی تو هوای دلم را به تبسم تنگ بلور لب پر شده ی بهار های کهنه آب و جارو می کند، تو را نفس می کشم این روزها، با تو جانی تازه می کنم، دلم هوای دستانت را کرده، همان دستانی که روزی همه ی عشقم درونش جای میگرفت، همان دستانی که خانه ی امن و بلندای پر زدن در آسمان آغوش تو بود، کم گله می کنم از این روزگار، کم گله می...
-
پرستو
جمعه 27 اسفند 1389 01:01
بوییدن عطر تنت مرا به عودت بهار می خواند، تنم را به سبزی یاد باران رنگ می کنم، تا شاید این بار پرستوهای هجرت کرده، راه آشیانه ی دستانمان را گم نکنند.
-
حس خوب بارون منو به خودم برگردوند
سهشنبه 24 اسفند 1389 00:13
باران بود و سکوت و پیاده رویی که خالی بود تا انتهایی نامعلوم و فکری که من رو رها نکرده مدت ها و به جانم می اندازد افکار وحشی تقدیر را قدم زدن را تا ته دنیا دوست دارم اما همیشه جاده به انتها نرسیده بی راهه ای که از جام رنگین کمان خیال لبریز است مرا می خواند . . . لحظه ای مکث تردید یک نفس عمیق و ادامه ی راه در مسیری که...
-
سفر
شنبه 21 اسفند 1389 00:22
من تو را نه برای شب های جدایی است که می خواهم، من تو را نه از برای خودم طلب می کنم، من تو را نه برای روزهای غم می خواهم، من تو را نه برای بند و حصر میخواهم، من تو را نگفتم که آرام بر گوشه ی دلم بشینی و آنقدر آرام باشی که خیالم آسوده باشد که تا ابد هستی، من تو را گفتم که بیایی که قرارم را ببری که خودم را بگیری که دلم...
-
عقل و دلم با هم قهرن
پنجشنبه 19 اسفند 1389 12:19
و دلم در گوشه ای آرام نسشته، تکه تکه های شکسته اش را جلوش گذاشته و به سادگی زندگی خیره مانده، و عقلم در گوشه ای ایستاده و مثل همیشه نگاه می کند همه را و آرام زمزمه می کند، مثل همیشه حق با من بود.... باز این دو کودک گریز پای و لجباز دعوایشان شده و به هم پشت کرده اند، من مانده ام این وسط که کدام را بردارم و راه پیش گیرم...
-
وقتی که نیستی ....
پنجشنبه 19 اسفند 1389 12:13
در دستان تو عشق جای می گیرد، در نگاهت مهربانی، در صدایت یک ترس زیبای نجابت ، و در بودنت یک نفس خاطره ها ی رنگارنگ، و بدان وقتی نباشی تمام این ها که تو را بر دلم نشانده در چاچوب ِ یک عکس یادگاری جا می گیرد و سنگینی اش را بغضم به دوش می کشد و از چشمانم سر ریز می شود تک تک لحظه های با هم بودنمان.